محل تبلیغات شما

فرار از تاریکی‌ها


روشنی مهتاب زمین را بیشتر از شب‌هــای دیگر روشن نگه‌مـی‌داشت. من کنار پنجره نشسته بودم و به سوی نباتات و درختانی که از برکت نور مهتاب چشمانم آن‌ها را می‌دیدند، نگاه مـی‌کردم و هم‌چنان در فکر چیزی گُم فرو رفته بودم.

به یک‌باره‌گی خودم را به آن‌سوی پنجره یافتم. بیشتر بخوانید

شناسنامه‌ غور چاپ و رونمایی شد

نمایشگاه ویژه آثار بانوان در غور

فرار از تاریکی‌ها

تاریکی‌ها ,مهتاب ,پنجره ,هم‌چنان ,فکر ,مـی‌کردم ,از تاریکی‌ها ,فرار از ,هم‌چنان در ,و هم‌چنان ,در فکر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شكستن سكوت نسيم بافران